منوچهر آتشی


غزل مکالمه 3

هلو ! ها ؟
صدا نمی رسد ؟
 گفتی هنوز دوستت دا ... هلو
 بی فایده است
 صدا نمی رسد
 شاید که سیم ها هم سرما خورده اند
 شاید که موریانه ها ی نو
احشای کامپیوترها را جویده اند
هلو ! هلو ! ها ؟
 گفتی که
صدا نمی رسد و صدا که نمی رسد
حس هم از کار می افتد
واژه طنین ندارد دیگر که بیاشوبد رگ ها را
 ما نیستیم دیگر این ماشین ها هستند
 که حرف می زنند با هم با تق و توق شاسی ها
 ما نیستیم که گپ می زنیم
ما گپ نمی زنیم دیگر
Gap در میان ما مغکی است ویل
 و هایهوی بیرون هم
پژوک هیچ اتفاق مهمی نیست
هلهو !‌هلو !‌ ها ؟
 گفتی که هنوز دوستم دا ... ؟
 بی فایده است
 صدا نمی رسد

 

 

بالای صفحه | زندگی نامه