منوچهر آتشی


لا لا

الف با
با تا
یا
دو ر می فا
فرقی ندارد
 پیوندها خجسته
 هر چند خسته اند
الف با
 در پارچ فلزی بی رنگ
 یا دل گرفتن رویین بر میز قهوه خانه ی بین راه
از هر کجا که آمده باشی
 چه از شکار گندم
یا قتل عام گوزن ها بر سبزه زار موکتی قرن
یک پارچ لبالب نزدیک بوی گرم غذا
زیبا
زیباست گرچه یک مگس مرده
دل آشوب می آورد در آب
و بی رواج می کند عطش قصه ها و تعزیه ها را
خسته خجسته
از هر کجا شروع شود
چه اتفاقی چه عمدا
 پیوندها
چه آ چه فا
 چه تا چه دوباره با
چه آفتاب صبح زمستان
چه
آفتاب عصر بهاری چه نیمروزی تابستان
 پاییز هم که آوار شود
 و آب زیر آفتاب جاری
 و آب زیر برگ های خزانی
زیباست
حتی اگر که زیبا یهنی چه ؟ باشد
حتی اگر گوزنی
پیش از رسیدن بو از بالا کنار چشمه
در خون خمیده باشد بر خیزران پا
یا میش خوان چندم
از بیشه درنیامده باشد به آبیاری رستم
حتی اگر که رستم خان ی باشد در زابلستانی امروزی
 چیزی عوض نمیشود
 از خستگی خجستگی پیوندها پیمان ها
آ با دا ن یا
 دو ر می فا سل لا
 حتی اگر که حصر
نشکسته اشد هنوز به فرمان پیشوا
 و رو به شرق جاری باشند آبادانی ها
آب همچنان آبادانی است نه تهرانی
و
زیبا
و نفت هم که روزگاری زشت بود
تمام که شود زیبا خواهد شد
 و خواب قرن بعد را چراغان
 دو ر می فا
پیوندها
 خجستگان خسته مثل من و تو
دو حرف دور بی معنا که بر دو خط موازی سوار شویم از پنج تا
مثل دو کودک نا آشنا سوار قطار بازی ها
که اتفاقی از بغل هم عبور کنیم
 و اتفاقی
 سر بخوریم وبخوریم به هم : دلنگ
وهمین صدا بشود معنای ما : دلنگ دلنگ دلنگ
و از کجا بدانیم که تمام اتفاق به خاطر همین معنا
 و یا تمام معناها به خاطر همین اتفاق نباشد
دلنگ دلنگ
 جلینگ جلینگ
آوا سوار آوا
دو ر می فا سل لا
س سل کلید کدام قفل است
که باز نمی کند
 از تارهای حنجره ی ما
 آوازهای هزار و اندی سال زندانی را
 سل لا لالا
 لا ای نهنگ سنایی
 که سر کشیدی دریاها را
 بگو چه معنا دارد معنا ؟


 

 

بالای صفحه | زندگی نامه