به فاصله ی یک سکوت
ما را چه دور می کند از ما که
از عشق که می گوییم
صدای ما بیرون از ما می افتد در خالی
و ما نمی رسیم به گوش هم تا به شانه های هم برسیم
و فرو بریزیم در پاهای هم
پاهای ما بیرون ما می ماند و
ما می مانیم در دو سکون به فاصله ی یک سکوت دور از هم
و عشق از سمت چپ ما بیرون می رود
تا برود به تالاری که در آن پاها
به جای چهره ها و دهان ها
چالک و گرم عرق می ریزند و حاشا می کنند
|