منوچهر آتشی


 شکلک بزم

 آنک
 بزم شکلک ها آغاز شده
مهمانان فرا می رسند
جفت جفت
 تک تک
 آغاز شده بزم شکلک
با شکلک های همه یک شکل طبق قرارداد
 و طبق قرارداد شکل مقرر
 قدیس
 این بار
فرا رسیده اند قدیسان اینک
 در جامه های بلند یک دست نورانی
 ازرق بنفش سیاه در سرخ ارغوانی
با هاله های واقعی گرد سر
به یمن پیلهای الکترونیک تعبیه در کلاه
 مانند ماه واقعی
آن گونه واقعی که نگاه
 گم می کند راهش را
در ازدحام آن همه ماه
 می ایند و می ایند
 جاری و متلاطم می ایند
 چمان و خرامان
 قدیسان
 با جامه ها و شکلک یک دست و یک رنگ و یک اندازه حتی
می ایند و می ایند
رقصی بزرگ دایره دردیاره می آغازند
رقصی بلند و آوازی
 که شعر و تحریر و بالا و زیرش
عیم شکلک ها و لباس ها
 یک دست
 یک رنگ و یک آهنگ است
و واژگانش انگار
 از ضیط صوتی پنهان
 تکرار می شود
 تکرار
 و تو نیم توانی بشناسی کسی را
 نه از نقابش نه از لباسش
 نه از صدا و نه از حرکاتش
 تصویری از شمایلی
انگار در هزار اینه تکثیر و از پرده بلند سرازیر شده در صحنه
 و یک صدا صدای یک آوازخوان فراموش
کلاف رنگیش انگار وا شده رها شده در شیب روزگار تا اینجا
در پیش چشم و گوش و دهان ما
 و تو نمی توانی هرگز نمی توانی دریاب ی
از این گروه انبوه پنهان در شکلک و لباس قدیس
کی دیو کی فرشته کی انسان
 کی دزد کی شریف
کی برده کی سلطان است
اینک
جهان سراپا شکلک
اگر
 جگر نسیمی داری یکی را بردار
 کافی است یکی برداری تا تمام شکلک ها فرو بریزد یکباره
 و آشکار شود
 حور و پتیاره
 اگر حریفی و جگر بادی داری وگرنه
تا بزم شکلک ها کامل شود
 تو هم نقابی بگذار و
چرخی بزن در این سماع زار


 

 

بالای صفحه | زندگی نامه