منوچهر آتشی


ثعلب ها و سیاووش

اگر بر نیاید شمایل تو
 کنار این اندوه
 خنجر خواهد رویید
ثعلب ها گل های گورستانند
 از میهمانی آن ها می ایم
 رنج
در سبزینه هم جا خوش می کند
 درد در ککتوس و زرخم بر نیزه هم
 گل می دهد
 به تماشا که بیایی اما همین تشویش در استخوان هایت آشیانه خواهد گرفت
کسی به زمستان
 دسته بنفشه ای نداده بود نه ساقه ی نرگسی
همان شاخه ی مورد بود کنار اینه ی عروس و خک خیس خورده ی کور
 و بوته های ثعلب که سال دیگر خواهند آمد
 اگر بر نیاید شمایل تو
 کنار این بغض آتش خواهد جوشید
ثعلب ها به آتش زیر خکستر بیشتر می مانند تا خنجر در غلاف سبز چرمینه
سخن سبزینه و مهر بی هوده است
 کسی درخت ها را به باغبان آتش فروخته است تا زمین
 همیشه قلمرو و ثعلب ها باشد
اگر شمایل تو نیاید
نخستین جبهه
 کنار همین گورها گشوده خواهد شد
 سیاووش آنک
 پیشاپیش مردگان جوان
 بر اسب سیاه
 به جوشن آتش ایستاده است


 

 

بالای صفحه | زندگی نامه