کنار واقعه
کنار واقعه
وقتی که مرغ دیروز از خواندن ماند
از قلب تو قناری نوبالی برخاست
در چشم هات نشست و تحریک اشک را
یکریز خواند
کنار واقعه ابر افتادی
وقتی که واقعه سنگی شد
و سنگ ماندی
وقتی که سنگ شراع کشید به بندرهای دیروز
امروز در قفای واقعه
سرو ایستاده ای
سبز
و جویبار را می پایی
که پونه ها و سوسن ها را
بر شانه می برد به اینه ی فردا
|