منوچهر آتشی


پرسش - پاسخ

الف. پرسش ها
ای رود شتابناب چنین به کجا می روی
شکل ترا زمین تدارک دیده است
 چه رود بگریزی چه دریا بنشینی
 حکایت آن چه کنی بی هوده است
 چون آب شکل ظرف خودت را داری
این گل این نیلوفر کوهی
 با ماه خوابیده است
که بامداد فرو می بندد چشمانش را از شرم برابر آفتاب
نرگس
آفتاب آمده است و شقایق از دوزخ
و هردوان
میراث باستانی خود را با خود دارند
در هر کجا که باشند و هر کجا بروند
تا صدقی نداشته باشی مرواریدی نخواهی بست
 قالب آب ظرف است و قالب آدمی تنهایی
بی هوده گو ! بگو
بی ما جهان چه شکلی خواهد داشت
 خارا اگر که باشی
آن قدر می تراشندت
تا شکل دیگری بشوی
 زیرا به کوه سنگی خودم هیچ شکلی نداشته ای
از آب ناگزیری را می آموزم
از گل تقدیر
از آدمی اما تنهایی را نخواهم آموخت عصیان را چرا

 

 

بالای صفحه | زندگی نامه