منوچهر آتشی


مهمانسرای حرامی ها

به ما که رسید
کشاله از کبوده سفلیس
گل داده بود
سربازهای رومی و سوداگران حجازی
از حجره تو آمده اند
 چون این آب
که از کرانه گازرها می اید
 و از کناره قصاب ها
به ما که می رسد
از زخم و زهم و چربی سنگین است
 به ما که می رسد این خواب
کابوس است
 هوای خشک زهرآگینی
فرسنگ ها
 دور از درخت برکت بائوباب
زنی به هیات کرکس می اید
با گردن بلند برهنه خونین تا کتف
و مرد ها
فاسق ها
به هیئت کفتارها
 که بر بال
 نشانه از احشای مردار دارند
و رنگ چشم غزالان شیدا
از یالشان
بخار می شود
و کوره راه خون آلودی
 تا سرچشمه
 وا می نهند به دنبال
بائوباب
درخت فیض و ترحم
 آبشخور غزالان و فیلان خشکسال
نوبت به ما که رسید
 جز جان چک چک مهیبی
 شاخ کج گوزنی درشن
چیزی به جا نبود
نوبت به ما که رسید
 کشاه از کبوده سفلیس باغ بود
 سربازهای رومی
و تاجران جاده ابریشم
 تاتارها
سوداگران عطر حجازی
از او گذشته اند

 

 

بالای صفحه | زندگی نامه