منوچهر آتشی


خط ها و نقطه ها

 هزار بارو هر گونه راه بیفتم به هم نمی رسیم
 هزار بار از هر جا
 در هندسه ی عشق خط ها
 یا متوازی اند یا متقاطع
 یا تنها رها در هوا
 بن بست نیز برگشت است
جایی برای آرمیدن نیست
 وقتی برای آرمیدن نیست
در دو قطار موازیمی رویم
 یا
 موازی بر می گردیم
 در یک قطار من مسافر یک سمت ام
و تو مسافر سمت دیگر
و
 موازی می رویم
 از ایستگاه یک روستا که راه بیفتیم ، این طرف زمین
در روستایی آن طرف زمین به هم می رسیم و عبور می کنیم از هم
 تا به هم نرسیم
بن بست نیز برگشت است
در هندسه ی عشق ، فصل ،توازی است
 در هندسه ی عشق وصل از هم گذشتن است
در هندسه ی عشق اصل ،‌ هرگز به هم نرسیدن است
بن بست نیز برگشتن است
در چرخ فلک کودکی
مدام با هم و بی هم رفتیم
در چرخ فلک جوانی ، مدام بی هم
از هم عبور کردیم
در دوایر پیری اما
 به هم می رسیم
بشارت پایانی هم
 همین جدا ندا می شود
در دویار پیری
 چه یک دایره در هزار
 چه هزار دایره در یک
آن قدر تکرار می شویم
تا به هم برسیم در یک نقطه
در هیچ


 

 

بالای صفحه | زندگی نامه