منوچهر آتشی


تمنای ابری

نفس عمیق و قدیمی
به حجم خالی همین اتاق بزرگ
تا روح باران بیرون
 برسد تا بن ریه هام
 بوزد بر جدار خشک دلم
و دندان های نقره ای قطره هاش جانم را بگزد
تنمایی آرام و ابرانه
 و هر چند دلم خواست می خواهم
 از جنس ابر باشد نرگسی در آب و گیسویی در باران
 و چشم هایی
 از پشت شیشه ی بخار آلود
و ترانه ای بخوانم ابری وخیس
برای گلوله های سنگی
در آفتابی که کمی شبنم
از مژه های طلایی بلندش بچکد


 

 

بالای صفحه | زندگی نامه