منوچهر آتشی


از سرد به سنگ

از تخت به سردخانه از سردخانه به سنگ
از سنگ به خک
از ما عبور کردی
انگار نه انگار که ما گوشت و استخوان بودیم
 نه انگار که دیوار
 از ما عبور کردی
از سرد به سنگ
نتوانستم ببینمت
پشت درها و پارچه های بسته
نگذاشتند ببینمت
تنها بر تخت که بودی می دیدمت
خاموش
دوازده روز خاموش و دور ، دورتر از حالا
که هرگز نخواهمت دید


 

 

بالای صفحه | زندگی نامه