منوچهر آتشی


سوگوار خفته

میزبان پرسه های پریشان
 میزبان اندوه مرگ نامنتظر دوست
خسته از ملال واژه های بی ملال
 سبک ، از گریه بسیار
سنگین ،‌ از استخوان های بی گریه
این رؤیا ترا به کجا خواهد رساند ؟
بعد گریه های چهل شبانه روز
که تنها تابوت را به دریایهای تاریک بردند ؟
جز این که ، سفید از مرگ روبارو
زیبا شده ای
و زیباتر از مرگ برای مرگ
این زیبایی
ترا به سمت کدام درنگ بادبان خواهد داد؟
 تابوت رفته است
 با قایق های تاریک دیگر
در نیزار دور
 کودکی به نیل سپرده شده
سالهای سال پیش به نیل سپرده شده در سبدی از خیزران و خون
تا امروز
کنار پستان های سنگی لنگر اندازد
 و شیرخوارگی خود را بیاغازد
برای پیامبر شدنی مشکوک
 خواهی ش پذیرفت ایا ؟
دورتر
 مغاره ی تیغ دار جاودان فرعون
در انتظار اوست
و بیداری از خواب مردگان
ترا کی زیباتر خواهد کرد ؟
ترا ، کی به ما باز خواهد گرداند قایقی که شادی های روزمره ات را
به تاریکی برده است ؟


 

 

بالای صفحه | زندگی نامه