منوچهر آتشی


جنین سیلی خورده

این ، ویله ی زخمی عتیق است دیر به فریاد آمده
 نه ناله ی سیلی خوردن دیروز و امروز
زخمی که دیگر زخم نیست
نه شرب خونی نه شرابه ی چک و تریشه ای
 کبوده ی درد است و بس
که سر به مهر با تو مانده و می ماند
 در زیر زخم - پیچ خت و نوارها
ترسیم مستعار شیون امروزت
یله ، در کوچه های هوا
می خواهد بماند در صندوق تو
و با تو بادبان کشد تا کنعان
در کشتی جذامیان چه می کنی ؟
 در کشتی حرامیان جذامی ؟
سرتاسر جهان
نه جزیره ی نامسکونی مانده
نه آبسکون ی
تا لذت لاشه ات را تدارک بینی
با گوشت مسافران و بازرگانان درمانده
سرتاسر جهان جزیره سرگردانی است
در تصرف جذامیان حرامی
این ، ویله ی سوگواری
بر نعش برادر تنهایت
در ازدحام نیزه و زویبن نیست
واگویهی درد دیر به خاطر آمده ای است
 از سیلی سنگینی
بر چهره ی جنینی تو
که تو ، نه گریه توانستی آن روز و نه یارای قصاصت بود
حتی نه اختیار مردن تو با تو
نه مادرت که ضجه ی میلاد تو سوگواری مرگش شد
این راز با تو گفت
این بود که
 با خود آوردی تا... امروز
 و امروز ؟
از کشنی جذامیان پیاده شو
محکم ترین سفیته ی رهایی تو همان سبد سبز است که
 بی بادبان عبورت خواهد داد از برابر نفرین ابوالهول
و
 به سینایت خواهد رساند
 تا طور را ببینی
 و بشنوی سخن نور
به کنعان کع برسی اما
توله فرعون می خواهی دید
 که پنجره
بر قافله ی خسته ی تو باز می کند
وتو ، تبار برگزیده ی آسمان را خواهی دید
 یک سره سر به سجده برابر گوساله ی طلایی


 

 

بالای صفحه | زندگی نامه