منوچهر آتشی


 تصویر

آب از گل ستاره باغی لطیف
 خک از ستاره ی گل آبی عمیق تر
 تنهایی زمین را دیدم شکسته بود
 باران گذشته بود چنان خیل سارها
بال و پری فشانده به شادی
 با دانه های خشکی بیداد کرده بود
آباد کرده بود
 از دوردست خواب
 تا دوردست باد فرارفتم
هر گوشه ای تجلی پیوند پک بود
پیوند گل ستاره
پیوند آسمان و پیوند خک بود
 در آب های گل به گل اما
او می گریخت هرسو
سر می کشید هر سو پرسان
می خواند
 در عمق من ستاره ای ای کاش می کشست
در خون من نوازش مهتابی
 در چشم من پرنده بارانی
ای کاش می نشست
او می گریخت هر سو
هول خراب آور رفته
با او بجا هنوز
در باغ شب نخوانده بر شاخسار خواب
 با قایق شکسته ای کاش
می راند سوی روز
تا دوردست خواب
 ایینه بود و آب


 

 

بالای صفحه | زندگی نامه